و عشق  در تكه اي نان گم شود
  هرگز نتوان  آدمي را به خانه آورد
 آدمي در سقوط كلمات  سقوط مي كند
  و هنگام كه از زمين برخيزد 
 كلمات نارس را به عابران تعارف مي كند
  آدمي را توانايي  عشق نيست 
در عشق مي شكند و مي ميرد 
احمد رضا احمدي
هواي تهران خيلي باحال شده ... ديروز بعد از كار رفتم تجريش ... پياده روي توي هواي سرد حسابي چسبيد ... تمام پاساژ قائم رو گشتم كه يه كرگدن بخرم ولي پيدا نكردم... كسي يه كرگدن ارزون نداره ؟
 امروز يه بسته به دستم رسيد... توش سند ازدواجم بود و يه نامه.. نوشته بود برا جدايي برو اقدام كن من اقدام نميكنم و نوشته بود ميخوام ازدواج كنم اگه خواستي صبر كن بعد از ازدواج من ميتوني راحتتر شكايت كني و جدا شي... گفته بود هيچ اقدامي نميكنه و ديگه هيچ وقت خبري ازش نميشنوم.... خوب.... اينم از پايانش... راستش به هر پاياني فكر ميكردم جز اين
چون من كسي نا آشنا با خويشتن نيست....او مرد در من آنكه با من مانده من نيست