11 December 2005

نميدونم چرا دوباره حس خوب نوشتن در من ايجاد نميشه ... چقدر دلم ميخواست مثل گذشته ها با نوشتن اروم ميشدم ... سالها پيش اولين اتفاق و جدايي وحشتناك توي زندگيم اتفاق افتاد هنوز اون روز رو يادمه روز 25 بهمن سال 78 يادمه كه سختي اون دوران رو با نوشتن سبكتر ميكردم ... و نوشته هاي اون روزها نوشته هايي بودن كه نگه نداشتم و دور ريختمشون... ولي اين بار حتي نوشتن هم ارومم نميكنه
مشكل اينه كه من نميتونم درك كنم چرا داره اين رفتار باهام ميشه...شايد اگه يه دليل منطقي پيدا ميكردم يا يه كار غير قابل گذشت انجام داده بودم برام تحمل اين رفتار راحتتر بود.... چند وقت پيش ماجراي مردي رو شنيدم كه زنش بهش خيانت كرده بود و مرده بخشيده بودش راستي چرا من فكر ميكردم بايد تو ازدواج پاك و صادق و عاشق بود ؟ كي يادم داد فكر كنم وقتي ازدواج ميكنم بايد تنها مرد زندگيم شوهرم باشه؟ همه چيز برام زير سوال رفته... همه چيز... ديگه نميخوام به هيچي وفادار باشم... هيچي

3 comments:

سـین said...

بخشش کار سختی نیست و هیچ کاری غیر قابل بخشش نیست ، اما آدمها متفاوتند و برخوردشون با اشتباهشون هم متفاوت و اینه که گاهی کار رو برای هر دو طرف سخت میکنه ... حرف در این مورد زیاد دارم اما همشو اینجا نمیشه نوشت و گفت ... امیدوارم در آینده بشه گفتشون ... وقت خوش

arash xak said...

khoob kari mikoni intory hadeaghal nemisoozi

reza said...

این آرش امتحاناشه حالیش نیست چی میگه وگرنه از خیانت مشمئز و زشت و کثیف تر شاید وجود نداشته باشه
ولی تا اون جایی که گفته بودی تو رابطه شما خیانتی وجود نداشته یا شاید
نخواستی بگی...واینکه کمی دقت کنی میبینی تو رابطه ای که داشتین خود شما هم اشتباه داشتین و گرنه این جدایی شاید الان انقدر مشکل برات نبود
و اینکه حق گرفتنیه نه دادنی با اینکه میدونم قوانین ایران گرفتن خق رو برای خانمها سخت کرده