23 January 2006


اول : خبر خاصي نيست ... زندگي ادامه داره... فكر ميكنم من گربه ام چون اگه 7 تا جون نداشتم تا حالا مرده بودم

دوم: دو تا فيلم توي جشنواره ديدم... به اهستگي كار مازيار ميري و جايي در دوردست كار خسرو معصومي... موضوع هر دو رو دوست داشتم به اهستگي پايان قشنگي داشت از اون پايانهايي كه بهم چسبيد... در كل هردو خوب بودن

سوم: حسم نسبت به ادمها خيلي عجيب شده... انگار هيچكدومشون رو دوست ندارم.. همه به نظرم بد و مزخرفن... توي خيابون كه راه ميرم هركسي رو كه ميبينم به نظرم ادم بدي مياد... دارم روز به روز از ادميت دورتر ميشم

چهارم: 1/11/83 تازه يك سال شد... اين روزها هواي حوصله ام ابري است

پنجم : كلاس مجسمه سازي ميرم... با اينكه تازه شروع كردم ولي بهش عادت كردم كار با گل از اين دنيا بيرونم ميكشه... وقتايي كه ميرم كلاس همه چيز يادم ميره... ارامش خاصي بهم ميده... استادم ميگه استعداد و دقتم براي اين كار فوق العاده است... جلسه اول بهش گفتم دوست دارم ادم بسازم... ادمايي با شكلهايي كه خودم دوست دارم نه لزوما به شكل ادمهاي عادي... ايده هام رو دوست داره... ادمهام هنوز خيلي زشتن... ولي همشون مهربونن

ششم: امروز يك سري به ياهو 360 زدم... و يه اسم روجستجو كردم... دلم گرفت... نميگم اون كيه... چرا هست... از كي بوده... فقط دلم گرفت

هفتم: اينو هفتم مينويسم چون 7 عدد مقدسي است...امروز روز تولد يه دوست خوبه ... دوست خوبم... تولدت مبارك... هميشه برات بهترينها رو ارزو دارم

هشتم: دلم گل نرگس ميخواد.... دلم خيلي گرفته

3 comments:

reza said...

ای روزهای خوب که در راهید
ای جاده های گمشده در مه
ای روزهای سخت ادامه
از پشت لحظه ها به در آیید
ای روز آفتابی
ای مثل چشم های خدا آبی
ای روز آمدن
.
.
.
نغمه های شاد و زیبای زندگیت شنیده خواهند شد ، بهترین روزها در انتظار تو خواهند بود چون تو میخواهی که اینطور باشن و من توی روز تولدم
برات آرزو میکنم...خیلی خیلی ممنون

سـین said...

...

arash said...

سلام مهسا:)
نمیدونی چقدر دلم هوس جشنواره کرد....جای ما رو حسابی خالی کن.... مهسا میشه در کنار کلاس مجسمه سازی...به کلاس تافل هم تشریف ببرید....ما که زبونمون موووو در آورد از بس به همه گفتیم......بابا ول کنید این مملکت درب و داغونو....
راستی....این دوست شما هم شیرینی بده به کسی نیست...به ما که تا حالا چیزی نماسیده:)))))