28 January 2006

اين چند روزه حسابي خودمو سرگرم كردم... هرچند كه بي فايده است و من همه جا و در همه حال غمگينم ولي خوب دارم سعي مي كنم كه زندگيمو از روزمرگي خارج كنم... چهارشنبه دو تا فيلم ديدم ستاره ها(ستاره مي شود) كار جيراني و تقاطع كار داوودي... ستاره ها داستان قشنگي داشت ولي ريتمش كند بود و كل قصه فيلم به اندازه يه فيلم بلند نبود... ستاره ها رو توي سينما عصر جديد ديدم سينمايي كه خيلي دوستش دارم و هميشه حال و هواي خاصي بهم ميده. تقاطع به نظرم يك فيلم بي عيب و نقص بود هم داستان خوب هم كارگرداني عالي و هم بازيهاي قشنگ من كه فيلمش رو خيلي دوست داشتم... يك صحنه تصادف توي فيلم هست كه واقعا فراتر از سينماي ايران است.... پنج شنبه شب تاتر فنز رو ديدم... از اخرين باري كه تالار وحدت رفته بودم سالها ميگذشت.... فكر مي كنم اخرين بار تاتر رومئو و ژوليت رو اونجا ديدم با بچه هاي شبكه پيام... واي كه چه روزهاي خوبي بود... خلاصه كلي از تاترش لذت بردم.... عالي بود
اين روزها شركت ما حسابي كويت شده... مدير قسمت مهندسي ( كه مدير منم ميشه ) و مدير عامل رفتن اروپا... براي همينم از كار خبري نيست... حيف كه كسي رو ندارم باهاش بيرون برم وگرنه اين روزها جون ميداد واسه جيم شدن
يك كلاس جديد ميخوام برم كه از فردا شروع ميشه اسمش هست
transactional analysis
فكر ميكنم جالب باشه... حتما اگه جالب بود بيشتر راجع بهش مينويسم
يه حقيقتي رو راجع به زندگي خودم فهميدم... من هيچوقت از داشته هام لذت نبردم چون هميشه نگران از دست دادنشون بودم... و شايد به همين دليل است كه هميشه چيزايي كه دوست داشتم رو زود از دست دادم... نميدونم ريشه اين ترس هميشگي كجاست ولي ميخوام
سعي كنم اين حالت رو از بين ببرم.... ميدونم كه ديره ولي بايد بفهمم چرا اينجورم

2 comments:

Nina said...

ee? to hamin ja boody o man nemidoonestam? man alan barat comment gozashtam!! :) mahsa joonam gole narges yadet nare.. mano add kon to yahoo messengeret! :)

سـین said...

سلام ... خوشحالم که اینا رو میخونم و خوشحالترم که میگی خوبی
ادامه بده مهسای عزیز
همینجوری ادامه بده
...
ضمناً ممکنه روزی اینجا چیزی بنویسم و امیدوارم که کسی ناراحت نشه از گفته ام