22 November 2005

امروز به اين نتيجه رسيدم كه نوشتن وبلاگ هيچ وقت مثل نوشتن روي كاغذ منو ارضا نميكنه... راستش دليلش رو نميدونم شايد به همون دليل كه ديدن عكس توي كامپيوتر هيچ وقت به من اون لذتي رو نميده كه ديدن عكس چاپ شده توي البوم ميده.... كلا من زياد اين پيشرفتهاي تكنولوژي رو دوست ندارم
كارم به روال سابق ادامه داره توي اين شركت براي همه يه علامت سوال بزرگم زياد با كسي حرف نميزنم راستش اصلا حوصله ادمهاي جديد رو ندارم
تمركزم توي همه كار كمه ... هيچ كاري رو با دقت انجام نميدم و اين براي كار من خيلي فاجعه است بايد يه سر و ساموني به وضع هوش و حواسم بدم ... حدود سه سال پيش كه شروع به كار كردم تصميم گرفتم كه كارم رو كاملا از زندگيم جدا كنم ... اين چند سال هم موفق بودم و هيچ وقت مشكلات و درگيري هاي كاريم رو داخل خونه نبردم ولي متاسفانه درگيري هاي زندگيم كاملا روي كارم تاثير ميذاره و هر كاري مي كنم نميتونم اين قضيه رو درست كنم تنهايي بد جوري داره ازارم ميده... دلم ميخواد يه اتفاقي بيفته يه
چيزي كه اگه شده حتي چند ساعت به زندگيم شور و
هيجان بده
هميشه خراشي است روي صورت احساس

No comments: