06 March 2006

ساعت 4.5 است از صبح كلي كار داشتم... خوشبختانه كاراي شركت خوب پيش ميره و اگه اين مسئله پرونده هسته اي ايران مشكل ايجاد نكنه ميتونيم اميدوار باشيم كه با كمك اروپايي ها چند تا محصول جديد پتروشيمي رو توي ايران توليد كنيم... پروژه اي كه دارم روش كار ميكنم يه جورايي مثل بچه ام شده... همه اش دوست دارم به سرانجام برسه... تا اينجا سه تا شركت اروپايي خوب باهامون راه اومدن اگه بتونيم دانش فني اين طرح رو بگيريم عالي ميشه
خوشبختانه همكار زيراب زن من چند روزي مرخصي است و من از اين بابت خوشحالم هرچند كه تونستم باهاش كنار بيام و نميذارم روي اعصابم بره ولي خوب باز نبودش بهتر از بودنش است
ديروز كلاس تحليل رفتارم خيلي خوب بود حسابي شارژم كرد مباحثمون داره به جاهاي جالبي ميرسه يه جورايي در طول هفته فكر ادم درگير اون مباحث است و همه اش خودشو ارزيابي ميكنه... فعلا بيشتر روي حالتهاي نفساني والد و بالغ و كودك كار ميكنيم و اينكه بتونيم تشخيص بديم در كدوم حالتيم... كلا مبحث جالبي است توي اينترنت هم مطلب راجع بهش زياده اگه دوست دارين بخونين
راجع به نظري كه اقاي سهراب راجع به پست قبليم نوشته بودن بايد بگم كه من فكر نميكنم كه ايشون اين وبلاگ رو بخونه ولي بعيد هم نيست حرف شما درست باشه و كسي به گوشش برسونه به هر حال حرف شما منو به فكر انداخته و ممنونم از نظرتون
ديروز براي استادم ماجراي نامه رو گفتم و گفتم در اين مدت چندين بار برام طومار نوشته و هميشه همه عيبهاي دنيا رو به من داده و همه حسن ها رو به خودش... استادم معتقد است با اين كار ميخواد عذاب وجدانش رو كم كنه چون ميدونه اشتباه از خودش بوده... نميدونم نظر استادم چقدر صحيح است....به هر حال امروز يه جواب بلند بالا براش نوشتم... ميخوام فردا براش بفرستم... ميدونم كه كار بي خودي است ولي بهتر است كارايي كه كرده يادش بياد... منم با اين كار كلي احساس سبكي دارم با اينكه هنوز نفرستادمش ولي همين كه نوشتم سبك شدم
مرز بين حال خوب و حال بد من از يه مو هم باريكتر شده بايد نهايت تلاشمو بكنم تا دوباره به حالت هميشه خوب برسم... دارم تمام تلاشمو ميكنم تا اين دوره بد رو بگذرونم و واقعا خوشحالم كه اطرافيام خوب حمايتم ميكنن
نميدونم چقدر طول ميكشه تا اين دادخواست به دستم برسه... اميدوارم قبل از تعطيلات برسه كه لااقل توي عيد اضطرابم كمتر باشه
روزهايي كه رفت مثل حباب تركيد

6 comments:

Payman Jozi said...

مهسا سلام
فاصله حال خوب تا حال بد از یک اپسیلون کمتر است فقط باید بتونی خودت این فاصله را مدیریت کنی

برای آمدن به اینجا هر کاری از دست من بر بیاد انجام می دهم ، اگر سوال داشتی می تونی ایمیل بزنی من تا چند روز پیش تو دفتر مهاجرت کار می کردم

Anonymous said...

mishe bahat harf bezanam esme man ahoo hastesh :)faghat mikham bahat harf bezanam

Anonymous said...

mail man hast ahoog2002@yahoo.com behem mail bezan va to yahoo addam koon mikham bahat harf bezanam

Anonymous said...

سلام: نمی ونم چی بگم...دوتا پست رو خوندم...دلم گرفت...فعلا فقط همین...

Anonymous said...

دوباره سلام مهسا جان: نمی دونم چرا تازه بعد از کامنت گذاشتن همه ی وبلاگتو خوندم! ولی هنوز نمی دونم چی بگم...برات آروزی موفقیت می کنم و امیوارم مسائلت هم زودتر حل بشه...

Roxana said...

من هم کتابهای شل سیلور استاین رو خیلی دوست دارم...مخصوصا کتاب قطعه گمشده رو ...راستی تو به این داستان عقیده داری؟