18 March 2006

تقديم به هيچ كس

نمی‌دانم از دلتنگی عاشق‌ترم
یا از عاشقی
دلتنگ‌تر
فقط می‌دانم در آغوش منی
بی آنکه باشی
و رفته‌ای
بی آنکه نباشی
عيد امسال هم
می‌توانم تنهايی سوت بزنم
همين که بدانم هستی
آسمان را پر از پرنده می‌بينم
.لبخند يادت نرود
تشنه‌ام
و تو نیستی
مثل آب باران
گودی کمرم رابا نوازش دست‌هات
پر می‌کنم
تا از خشک‌سالی نبودنت
زنده برهم
دست‌هات مال کمر من؟
از اين تنهايی هزارساله
خسته‌ام
از بس تنهايی غذا خورده‌ام
تا لقمه‌ای نان به دهن می‌گذارم
باران شروع می‌شود
و من چتر ندارم
تو را دارم
می‌دانی؟
می‌دانی چرا بند نمی‌آيداين باران؟
خدا از خجالت آب شده

"عباس معروفي"





3 comments:

Anonymous said...

سال نو مبارك!!

Roxana said...

سالی همراه با شادی و آرامش برایت آرزو دارم

Roxana said...

همراه با محبت و امید