15 March 2006

روزهاي اخر سال هميشه براي من ناراحتت كننده بودن ... ولي راستش امسال ته ته دلم يه كمي خوشحالم ... اخه اين سال لعنتي داره تموم ميشه.... دقيقا از دوم فروردين امسال جنگ و دعواها شروع شد.... نميدونم شايد واقعا سال جديد بهتر باشه
جالبه... هرروز كه ميام شركت دوباره اون عكس رو دانلود مي كنم...هي نگاه ميكنم... و هي سعي ميكنم به خودم بقبولونم كه زيادم سر حال نيست بعد دوباره عكس رو پاك ميكنم... و با خودم ميگم ديگه سراغ اين عكس نميرم... ولي بازم فرداش همون اش و همون كاسه.... راستش خودمم از دست خودم خسته شدم
تا امروز كه خبري از احضاريه نشده و فكر ميكنم بعد از عيد به دستم برسه ... يه جواب براي نامه اش اماده كردم كه شنبه ميفرستم
شايد يكي دو روز هم اون حالش گرفته بشه
چند روزي است كه نسبت به همه چيز بي تفاوت شدم... نه ناراحتم نه خوشحال... يه حالت خاصي است انگار واقعا توي اين دنيا
نيستم... درسته كه در اين حالت با مرده ها تفاوتي ندارم ولي ترجيح ميدم در همين حال باقي بمونم... حال جالبي است
توي كامنت هاي قبلي يكي از دوستان با اسم دزيره خطابم كرده بود.. كلي ياد گذشته ها كردم ياد زماني كه توي شبكه پيام اسم ايدي من دزيره بود... چه روزهاي خوبي بودن...ياد گذشته ها به خير

5 comments:

سـین said...

سلام
حقیقتاً نمیدونم چی باید بگم
بنابر این به همین اکتفا میکنم

arash said...

سلام مهسا...
منم خیلی دلم برای اون روزها تنگه...

Anonymous said...

اردک آبی چی شد ؟

Payman Jozi said...

روزهای نو در راهند
مراقب جاده باش

Anonymous said...

سلام
من حرفی که استادتان در رابطه با فرستادن ایمیل های طولانی به شما گفته بود را خواندم، راستش نمی دانم ایشان استاد در چه چیزی هستند؟ اما به نظرم می آید که حداقل در این یک مورد اشتباه می کند!،
دلیلش؟ اگر این شخص{همسر سابق شما} برایش مشکل پشیمان بودن و یا عذاب وجدان پیش آمده بود، هنوز که چیزی در اصل موضع به وجود نیامده و شما رسما زن و شوهر هستید، و از این مهمتر زندگی زیر یک سقف را شروع نکرده بودید که امروز دیگر همه چیز را تمام شده ببیند و به همین دلیل دچار ناراحتی باشد! اگر نارحت بود و یا به قول استاد شما عذاب وجدان داشت، حیلی زودتر از این حرفها با یک دسته گل و یک معذرت خواهی بزرگ پیش شما میآمد!
اینطور فکر نمی کنید؟ استاد شما چه نظری در این رابطه دارد؟