18 June 2006


ادمها وقتي اتفاقي كه در زندگي من افتاده رو ميشنون به دو دسته تقسيم ميشن
دسته يك : واي....به خدا از اولش ميشد حدس زد.. اصلا به هم نمي اومدين.... ما همه ميگفتيم مهسا از چي اين بچه خوشش اومده !!!!!خدا رو شكر كن كه زود تموم شد
دسته دو: اه ... جدي ميگي... دختر چه خوب شد در دوران عقد فهميدي اگه عروسي ميگرفتين و خونه خودت ميرفتي خيلي سخت ميشد... واقعا بايد خوشحال باشي اتفاقي نيفتاده كه .يه اسم بوده كه اومده تو شناسنامه ات حالا هم به راحتي پاك ميشه خدا رو شكر كن كه به عروسي نرسيد
واقعا براي هيچ كس مهم نيست كه چه بر سر قلب و احساس من اومده ... ادمها خيلي جالبن با اين همه تفاوت در خيلي چيزا عين هم هستن
نميدنم چرا ولي هر بار كه يكي از اين برخوردها رو ميبينم دلم ميگيره
دلتنگيم را به كه بگويم تا تمام شود ؟
.
.
.
.
پ.ن :طفيل هستي عشقند ادمي و پري
از اين بيت فقط يك نفر سر در مياره.... بقيه زياد فكر نكنن :)

4 comments:

reza said...

توقع چه برخوردی داری ؟
خودت جایه یکی از این آدمها
چی کار میکنی ؟چی میگی؟
یک پروسه زمانی که باید سپری شه
باید تحمل کنی و توکل
به امید آینده

Anonymous said...

بازم سلام به دختر با احساس و گل
یک سئوال
مهسا جون دلتنگی تو فقط ناکامی عشقته به ثمر نرسیدن تمامی عواطف و محبت های پاک و صادقانه تو به طرف مقابلته و و و ........... جز این دلتنگیه دیگه ای نداری
من خودمو دوست تو می دونم و خیلی دوستت دارم ولی خیلی دلم می خواست فقط گوشه ای از دلتنگی های منو می دونستی ولی می دیدی پشت این نقابی که هر روز صبح موقع خارج شدن از خونه می زنم و مدام در حال خنده و شوخی هستم مدام دارم به خودم فقط خودم به خودم انرزی می رسونم باورت نمیشه چه دلتنگیهای بزرگی دارن خاکسترم می کنن ولی من همچنان هستم سر پام و محکم و استوار سرمو بالا گرفتم و دارم به افق های روشن نکاه می کنم افق هایی که دور نیستند حالا ازت خواهش می کنم هر روز صبح یک مقدار به خودت انرزی بدی و به خودت تلقین کنی که تو قوی هستی بعد مدتی می بینی واقعا هستی تو آنقدر قوی هستی که هیچ چیزی ضعیفت نمی کنه هر روز طوری از خواب بیدار شو گوئی که خدا تو را از خواب بیدار کرده و به تو مزده روز بسیار خوبی را به تو می دهد پس روز خوبی که خدا به تو هدیه داده خرابش نکن خواهش می کنم
دوست عزیزم موفق باشی

Anonymous said...

ولي تو شانس اوردي اينو خودتم خوب ميدوني و منم از اون دسته اي ام كه خوشحالم قبل از عروسي فهميدي...راستي خوش به حال اون كسي كه از اون بيت اخر سر درمياره.بيت زيبايي است

Anonymous said...

مهسا جان
در مورد اول که من شناختی نداشتم پس نمیتونم بگم درست می گن یا نه
اما در مورد دوم
بیا اینجوری درنظر بگیریم
بجای اینکه این رو بگن یه چیزی مخالف بگن
یعنی بگن چه بد شد که در دوران عقد فهمیدی
کاش بعد از ازدواج می فهمیدی
واقعا باید ناراحت باشی که این موضوع اتفاق افتاده
تو اگه بفهمی که انگشتت چرک کرده و اگه کاریش نکنی به بقیه جاها میزنه همون موقع باید قطعش کنی
مطمئن باش همه می دونن چقدر بده
اما وقتی چرک هست بدترین کار اینه که قطعش نکنی
خیلیها درکت می کنند اما جلوتر رو هم می بینند و خوشحال می شن که به اونجاها نرسیدی که از بازو دستت رو قطع کنی