09 November 2005

نه نه نه
اين هزار مرتبه
گفتم
نه
ديگر توان نمانده
توانايي
در بند بند من
از تاب رفته است
شب با تمام وحشت خود خواب رفته است
و در تمام اين شب تاريك
تاريك چون تفاهم من با تو
انسان
افسانه مكرر اندوه و رنج را
تكرار ميكند
گفتي اميدهاست
در نا اميد بودن
اما
اين ابر تيره را نم باران نبود و نيست
اين ابر تيره را سر باريدن
انسان به جاي اب
هرم سراب سوخته مي نوشد
باور كن اعتماد
از قلبهاي كال
بار رحيل بسته
و مهرباني ما را
خشم و تنفر افزون
از ياد برده است
باور نميكني
كه حس پاك عاطفه در سينه مرده است
" حميد مصدق "

No comments: