22 December 2005

گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
پیش پایی به چراغ تو ببینم چه شود
یارب اندر کنف سایه ان سرو بلند
گر من سوخته یک دم بنشینم چه شود
اخر ای خاتم جمشید همایون اثار
گر فتد عکس تو بر نقش نگینم چه شود
واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید
من اگر مهر نگاری بگزینمم چه شود
عقلم از خانه به در رفت و گرمی اینست
دیدم از پیش که در خانه دینم چه شود
صرف شد عمر گرانمایه به معشوقه و می
تا از انم چه به پیش اید از اینم چه شود
خواجه دانست که من عاشقم و هیچ نگفت
حافظ ار نیز بداند که چنینم چه شود

2 comments:

arash said...

سلام مهسا...
عالی بود...خدا رو چه دیدی ...شاید سال دیگه شب یلدا رو یه جور دیگه گذروندیم....شاد باشی.

سـین said...

نترس ... دل قوی دار سحر نزدیک است