19 November 2006

زير باران ايستاده ام
چتر ندارم
احساس عاشقانه هم


پر حرف نيستم.... ولي امروزبعد از مدتها دلم يك جفت گوش شنوا ميخواست كه نداشتم

4 comments:

سـین said...

گفت آنچه يافت مينشود آنم آرزوست
متاسفانه

Anonymous said...

مهسا خانم سلام
من هم امروز یک حالت عرفانی عجیبی داشتم.
احساس خوبی بود. باران و هوای ابری. معرکه بود
موفق باشی

Anonymous said...

سلام دوست خوبم
از اینکه یادت رفته یکی هست که همیشه حاضره سنگ صبورت باشه رو فراموش کردی اونم تو همچینی موقعی ازت دلگیر شدم
این روزامنم زیاد حالم خوب نیست
یه معادله بزرگی دارم با کلی مجهول که نمی تونم مجهولا رو پیدا کنم
بد جوری عقل و منطقم با عشق درگیرند دیگه دارم کم میارم
به هر حال یادت نره یکی هست که دوستت داره خیلی زیاد

Anonymous said...

عمو مرده مگه که شما گوش شنوا نداری؟ یه زینگول بزن امریکا. مخصوصا که پایه‌م خیلی دعوات کنم پای تلفن. یعنی بد!